در نخستین شب ماه محرم، شب نامه هایی در حیاط
خانه های بسیاری افتاد که جمله ی کوتاهی بر آن نوشته شده بود: هر شب ساعت نه به بعد برای جلوگیری از کشتار رژیم اذان بی موقع بگویید. ساعت نه آغاز حکومت نظامی و زمان خاموشی برق بود. آن شب راس ساعت نه تظاهرات شبانه آغاز شد و صداهای پراکنده ی تکبیر کم کم یکی شدند تکبیرها به هم پیوست، موج برداشت و در آسمان شهر گسترده شد. از پشت پنجره ها، داخل حیاط ها و روی پشت بام ها صدای تکبیر می امد. شهر تاریک بود و سربازان که با تجهیزات کامل در خیابان ها مستقر بودند، نمی دانستند در مقابل فریاد یکپارچه ای که شهر را در برگرفته بود، چه بکنند. آ ن ها عصبی و وحشت زده به هر سو شلیک می کردند. نورافکن های چرخان روی ماشین های ارتشی می چرخیدند و به هر طرف نوی گذرا می افکندند، اما باز هم چیزی پیدا نبود. جوانان که سر پرشورتری داشتند به کوچه ها آمده بودند و سعی می کردند خود را به مسجد محل برسانند تا دسته ای تشکیل دهند و تظاهرات را به خیابان بکشانند. شهرستان ها هم از طریق تلفن خبردار شدند، صداها در سرتاسر کشور تکرار شد. ایران تا صبح بیدار بود و تهران آن شب هفت شهید داد. روز اول محرم نیز تظاهرات مردم در سرچشمه به خود کشیده شد. سربازان، خشونت زیادی از خود نشان دادند. مردم، بی هیچ جان پناهی به دام گلوله ها افتاده بودند که یکی از رانندگان شرکت واحد، اتوبوس دو طبقه اش را بین سربازان و مردم قرار داد و سنگر مردم شد، اما خود با گلوله ای به شهادت رسید.